دخترک ....

کپی کردن مطالب

برایه کپی کرده مطالب اول shiftرو بگیرید بعد کلیک راس کنید

+ نوشته شده در یک شنبه 18 خرداد 1398برچسب:,ساعت 12:21 توسط nadia |

ترکی هنر است

+ نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 1:51 توسط nadia |

چون جای آقا اینجا نیست



یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…
برای عروس بسیارمهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.
از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود…
کاش می آمد …
خیلی از کارت ها مخصوص بودند.
مثلا فلان دوست و فلان فامیل
فلان مدیر …
خود و همسرش کارتها را می بردند
و سفارش هم میکردند که حتما تشریف بیاورید
خوشحال میشویم
اگر نیایید دلخور میشوم.
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و
حسابی خوش بگذرانند.
همه چیز هم تدارک دیده بود.
آهنگ – گروههای ارکست – وبسیاری چیزها و افراد و وسایل دیگر
آنها حتما باید باشند، بدون آنها که خوش نمی گذرد.
بهترین تالار شهر را آذین بسته بودند
چند تا از دوستانشان که خوب میرقصند هم
حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.
آخر شوخی نبود که- شب عروسی بود…
همان شبی که هزار شب نمیشود.
همان شبی که همه به هم محرمند.
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم…
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.
اما نه یادم آمد.
این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.
همان شبی که حتی داماد هم آرایش میکند.
همه و همه آمدند
حتی دایی که مسافرت بود همه بودند …
اما …………………
اما کاش امام زمان “عج” هم حضور داشتند.
حق پدری دارد بر ما…
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایشان کارت دعوت نفرستاده بود،
اما آقا آمده بودند.
اما متاسفانه
به تالار که رسیدند سر در تالار نوشته بود:
(ورود امام زمان”عج” اکیدا ممنوع)
آقا دورترها ایستادند و فرمودند: دخترم عروسیت مبارک!
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم ….
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.
(آخر امامان پدر معنوی ما هستند)
دخترم من آمدم اما …
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
و برای خوشبختی دختر دعا کرد….
یا صاحب الزمان شرمنده ایم …به خاطر مثلا روشنفکر بودنمان!!!

+ نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1395برچسب:,ساعت 17:37 توسط nadia |

...ازخداوند پرسیدم ...

....ازخداوند پرسیدم ...

 



چرا فاحشه‌ها خوشگل‌ترن؟!

 



چرا پسرای دختر باز جذاب‌ترن؟!

 

 

 


چرا آدمای الکلی و سیگاری باحال‌ترن؟!

 



چرا با اونایی که دیگران رو مسخره می‌کنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟!

 



چرا اونایی که خیانت می‌کنن، تهمت میزنن، غیبت می‌کنن، دروغ میگن موفق‌ترن؟!

 




چرا همیشه بدا بهترن!؟

 



خداوند پرسید: .... پیش من یا پیش مردم؟!!!

 




دیگه چیزی نگفتم...

+ نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1395برچسب:,ساعت 17:35 توسط nadia |

♥•٠· من یک دخترمــــــــــ

♥•٠· من یک دخترمــــــــــ

نه یڪ مانکن فروشگاه,まるまる のデコメ絵文字

نه یک وسیله برای جلب توجه,まるまる のデコメ絵文字

و نه یک تابــــــــــلو نقاشے天気だよ。晴れ のデコメ絵文字

پیشرفت و بالارفتن را میخواهم اما نه به هر قیمتی=?utf-8?B?55+i5Y2w?= のデコメ絵文字

آزادمــــــــــ اما با تفسیری جدابافته...゜*かわいい/ミニ*゜ のデコメ絵文字゜*かわいい/ミニ*゜ のデコメ絵文字

آزادے من حجاب من است ،リボン のデコメ絵文字

طلا هم آزاد است اما همیشه محفوظ ، طلا را هیچوقت فله نمیفروشند!吹き出しだよ。ハートだよ。割れる のデコメ絵文字

آن چه را فله میفروشند که زیادی آزاد باشد .نمونه اش "سبزی خوردن"!まるまる のデコメ絵文字

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 29 بهمن 1394برچسب:,ساعت 17:45 توسط nadia |

یه روز یه ترکه، یه رشتیه و یک لره…

 

یه روز یه ترکه، یه رشتیه و یک لره…
یه روز یه ترکه، یه رشتیه و یک لره…
 
یه روز یه ترکه، یه رشتیه و یک لره...
یه روز یه ترکه

اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد

جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،

فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو

برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.
 

یه روز یه رشتیه

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،

برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

یه روز یه ترکه، یه رشتیه و یک لره...
 
یه روز یه لره بود،

کریم خان زند

ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.

یه روز یه ترکه، یه رشتیه و یک لره...
 
یه روز ما همه با هم بودیم.. ،

ترک و رشتی و لر و اصفهانی و

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند

و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،

به همدیگه می خندیم،؟!!!

و اینجوری شادیم !!!!.. ؛

این از فرهنگ ایرونی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند پس با هم بخندیم نه به همدیگه.

+ نوشته شده در سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 16:43 توسط nadia |

روز پدر

+ نوشته شده در پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 17:55 توسط nadia |

بدترین جمله

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:,ساعت 12:54 توسط nadia |

ما دخترااااااااااااااااااااا

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:,ساعت 12:44 توسط nadia |

غربی ها غربی ههااا

+ نوشته شده در سه شنبه 16 دی 1393برچسب:,ساعت 12:23 توسط nadia |